آیکون لودر صفحه
دکمه روشن و خاموش کردن
تصویر مقاله

معلم، ریشه‌ی پیشرفت یا قربانی سیاست؟

  • date-icon 1404/02/13
یادداشت سعید شعبانی، رئیس خانه کشاورز استان مازندران، به بررسی وضعیت معلمان در ایران و چالش‌های موجود در سیستم آموزشی پرداخته است. او از رابطه‌ی مقدس معلم و شاگرد صحبت کرده و نقدی به خصوصی‌سازی آموزش و سیاست‌زدگی در این حوزه دارد. شعبانی می‌گوید که معلمان در ایران به فراموشی سپرده شده‌اند و سیستم آموزشی به بازاری برای کسب درآمد تبدیل شده است. او به نقش حیاتی معلم در پیشرفت کشورها اشاره کرده و بر لزوم توجه به عدالت آموزشی تأکید می‌کند.

 

 

در جهانِ علت و معلول، بعضی رابطه‌ها مقدس‌اند. مثل رابطه‌ی معلم و شاگرد.
رابطه‌ای که اگر از دل باشد، جان می‌بخشد. اگر از جان باشد، جهان می‌سازد.

اما در سرزمین ما، معلم «نماد» است، اما بی‌صدا، بی‌دستمزدِ عادلانه.
عدالت آموزشی را فریاد می‌زنیم، اما معلم را در صف انتظار نان، به تماشا می‌نشینیم.

خصوصی‌سازی، خنجری‌ست بر گلوی آموزش. آموزش را فروخته‌ایم و نسل را گرو گذاشته‌ایم.
دولت، به جای ساختن مدرسه، مدیر می‌چیند و سیاست، جای تربیت را گرفته است.

آنگاه که سیاست‌زدگی بر اصل شایسته‌سالاری سایه می‌افکند، معلمان باتجربه از عرصه تصمیم‌گیری کنار گذاشته می‌شوند و کسانی که تنها بر اساس «اتصالات غیررسمی» به قدرت رسیده‌اند، به مقام‌های مدیریتی می‌رسند.

وقتی معلم، مجبور است شاگردش را «مشتری» ببیند، وقتی «عشق به آموزش» با «معدل پول» سنجیده می‌شود، وقتی صداقت و زحمت معلم زیر سایه‌ی پارتی و انتصاب له می‌شود، مگر می‌شود از آینده حرف زد؟

ما فریاد زدیم: آینده در کلاس ساخته می‌شود! اما کلاس‌ها را به بازار فروختیم، و معلم را به فراموشی...

آیا کسی یادش هست آن جمله‌ی پزشکان آلمان را؟
گفتند: حقوق مان کم است. مرکل، صدراعظم، پاسخ داد: آن‌که شما را پزشک کرد، معلم بود.
و حقوق معلمان را افزایش داد. چون فهمید معلم، ریشه‌ی همه‌ی پیشرفت‌هاست.

نخست وزیر ژاپن هم وقتی روی کار آمد، گفت: «همه‌ی وزیران را شما انتخاب کنید، اما وزیر آموزش با من! چون آینده‌ی کشور را به او می‌سپارم.»

و ما چه کردیم؟ معلم را در باتلاق خصوصی‌سازی رها کردیم.
آموزش را فروختیم، گفتیم مردمی سازی! در حالی‌که انتخاب مدیران مدارس، بازیچه‌ی سیاست شد. و عدالت آموزشی شعار شد، بی‌سرانجام.

معلم، مجبورشد شاگرد را مشتری ببیند. کلاس، شد ویترین. و درس، یک کالا.
و از آن سو شاگرد، بی‌حوصله، بی‌انگیزه، گم‌شده میان فقر محتوای درسی و بی‌تفاوتی جامعه.

شاگردی که اگر کبریت بی‌توجهی را کنارش رها کنی، می‌تواند شهری را به آتش بکشد.
در خانه، تشویق‌های نابه‌جا، تنبیه‌های بی‌جا، تربیت را زخمی می‌کند.

و در مدرسه، اگر معلم، شاگرد را فقط پله‌ای برای معیشت ببیند، و اگر شاگرد، معلم را فقط نمره‌دِه بخواهد، چه آینده‌ای ساخته خواهد شد؟

به‌راستی، مدرسه تعطیل می‌شود، اما تربیت؟ هرگز.

معلم بودن، یعنی غرق شدن مثل ارشمیدس در مسئله‌ای بزرگ.
یعنی آن‌قدر درگیر ساختن باشی، که حتی وقتی سرباز رومی حمله می‌کند، تو حواست به «حلِ مسئله» است، نه دفاع از خود.

در پایان، هرجا نشستیم، هرجا ایستاده‌ایم، آموزگار، خصم، مربی، در وجودمان در هر زمان حس و مجسم می‌شود.
ما چگونه ما شده‌ایم.

برچسب‌ها: نغمه ی معلم , روز معلم , صدای معلم , عدالت آموزشی , آموزش در ایران , سعید شعبانی , ساری , خانه کشاورز , فرهنگیان , آینده در کلاس , معلم را فراموش نکنیم